یک بنده خدا

یک بنده خدا

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

عزیز مادر

داری به سرعت بزرگ میشی و زندگی سرشاره از عطر و بوی تو ولی شامه ی ما کر شده، باید تو را دید، هوای با تو بودن را نفس کشید، باید تو را به شدت دوست داشت، دوست داشتنی در خور قلبی زلال به عشقی ودیعه نهاده شده از طرف خدا...

زبان شیرین تو شیرینی زندگی را بس، اگر دل دل باشد...

دیشب گفتی مامان من چرا حواسم نبود شیر خوردم که پاهام خاروندیده شده؟ یک ساعت بعد موقع خواب گفتی مامان به من شربت میدی؟ چون شیر پاهامو خاروندیده میکنه...

دلم برات تنگ میشه

در چالش‌های مسخره با پدرت گیر می افتم دمادم، نه به اهداف علمی و دینی م می رسم ، نه به لذت کافی از وجود شیرین تو...