یک بنده خدا

یک بنده خدا

باران، رمضان، دعای من تورا

امروز با ببری افتادی دنبالم که ببی( ببری)مامانو بیوره(بخوره)، منم با شوق و ذوق تو می دویدم و نوی خونه دنبالم می دویدی و می خندیدیم. یهو وقتی نشسته بودم اومدی از پشت بغلم کردی گفتی مامانی دوستت دارم

خوش تر از اون حال تابحال نداشتم از دوست داشتن و دوست داشته شدن

برای تو عشق من به تو وقتی تماما قابل درک خواهد شد که مادر شده باشی

به حق این شب عزیز از این ماه عزیز و به حق این بارون رحمت خدا داره می باره، از خدا میخوام التماس کنم که بزرگوارت کنه، خالصت کنه، سلیم الصدر رشدت بده و به بالاترین مرتبه های اخلاص و عبودیت و معنویت و حکمت و هرچی خوبان همه دارند یکجا تو رو برسونه

بالاخره طرف حساب که خدا باشه ببند پروازی یک مادر جوان در دعا به حق فرزندش بی ربط نمی‌شه

ان شاءالله خدا خوبت می‌کنه

بعدها ببینم که مامور به عشق دادن به طفولیت یکی از اولیا الله بوده ام این روزها رو...

  • هیچ هیچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی