یک بنده خدا

یک بنده خدا

خاله حنا

بسم الله الرحمن الرحیم

امشب گفتی «خاله حنا زنگ بزن ماما» ولی موقعیتش رو نداشتم. خاله حنا رو دوست داری و او هم صادقانه عاشقته. برات بابت داشتن این خاله ی خوش ذات و مهربون خوشحالم. فقط حیف که اییینهمه ازش دوریم... حیف حیف... کاش کنار پدربزرگت یعنی بابام و مامانم و خاله هات بودیم تا می دیدی عشق خالصانه رو و با همه وجودت درک می کردی. عشق کسانی رو که می تونی با اکنیت خاطر به عشقشون اعتماد کنی.

چون نه تنها تو رو دوست دارند صمیمانه

بلکه عاشق تو هستند و حتی عاشق مادرت هستند که امن تر از مادر کسی نیست در نیا برای عشق(بعد از امام زمان)و حتی تر اینکه به پدرت مهربان هستند و برای پدرت حسن نیت دارند...

کاش بفهمی این عشق های بی دریغ و بی توقع و عمیق و ناب رو

برات ناراحتم که کم میبینی شون

وقتی به حدی رسیدی که اینجا رو دیدی و خوندی (امیدوارم که ان شاءالله اون روز برسه و وقتی میرسه تو حسابی سلیم الصدر و خوب باشی) برو سمتشون و بین اونها زندگی کن

تا بعد از مدتی متوجه این میدان بی بدیل مغناطیس عشق صادقانه ی بی منت و بی توقع بشی... 

  • هیچ هیچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی